پیاده شو از خر غرور

پیاده شو از خر غرورت
نشان ده یک جو از شعورت

گذشت دور فله فریبی
زنند با ناخن چو مورت

مرور کن عمرت به دقت
چه کاشتی جز غم و کدورت
_____________
دکتر نادر نوری ( نافذ) شهریور 98​

تشنه ام امام نمی خواهم سراب

 از کجا جویم خدا یک جرعه آب 

تشنه ام امام نمی خواهم سراب 

خنجر و خامه

 خنجر از دست افکن بیا خامه بردار 

 هر قدم را با عقل و برنامه بردار 

وعدهای سرابین

در وطن دیگر نمی بینم امید وهمتی 

آرزوها پر کشیده مانده تنها حسرتی 

سینه ها تنگ و فضا تنها برای یک نفس 

جانگداز است این شرایط ای دریغ از خدمتی 

وعدهایی بس سرا بین خوش نما تشنه فریب 

چون حبابی در هوا شد گفته ها به راحتی 

راستی چه شد کجا رفت آن همه قول و قرار

 

حق مداری با دغل کاری ندارد نسبتی 

کس نمی گیرد دگر دستان کس جز با فریب 

راد مردی کی سرآمد کس ندارد رغبتی 

تشنه خسته در کویر نامرادی مانده ایم 

کی دهد یک جرعه آب از جام حق یا شربتی 

نه وطن آن میهن است و نه خلایق آن کسان 

کشوری دیگر بباید ساخت وازنو ملتی 

هرچه نادر داد زد در گوش کس نافذ نشد 

عاقبت ویران شود بنیان کج با نفرتی 

دکتر نادر نوری (نافذ) اردیبهشت 92

خرد نباشد دین دل آزار

 خرد نباشد دین دل آزار است 

 بصیرت و دل پر ز زنگار است 

 دین خالص  زیر آوار است